موضوع انشا : خوش بختی …
به نام خدا
خوش بختی یعنی قلب پدر و مادرت بتپد …
پایان !!!
.گارسون آمد …
پرسیدم : تلخ ترین قهوه ای که دارید چیست ؟ آهی کشید و جواب داد : زندگی …
پرسیدم : با چه شیرین میشود ؟ جوابی نداد … خواستم دوباره بپرسم که سرانجام با یک پوزخند جواب داد : شیرین شدنی نیست تا وقتی که ما انسان ها گناهکاریم !
سهراب سپهری در جشن تولد یک سالگی فرزندش گفت :
عزیزم ! یک بهار ، یک تابستان ، یک پاییز و یک زمستان را دیدی ! از این پس همه چیز تکراریست …
.بزرگترین درد دنیا اینه که ببینی اونی که تا دیروز درداتو میکشیده داره درد میکشه !
اون یه نفر مادره …
.یک بار ، یک بار و فقط یک بار می توان عاشق شد …
عاشق زن ، عاشق مرد ، عاشق اندیشه ، عاشق وطن ، عاشق خدا ، عاشق عشق …
یک بار و فقط یک بار … بار دوم دیگر خبری از جنس اصل نیست !
خدا کنه هیچوقت “هست” های کسی نشه “بود” …
هیچ زخمی خوب نمیشه ، یا جاش میمونه یا یادش …
“زنها” تنهاییشان را گریه می کنند و “مردها” گریه هایشان را تنهایی …
مادرم …
قدمهایت را بر روی چشمانم بگذار تا چشمانم بهشت را نظاره کنند …
و روزگار چه بیرحمانه بی رضایتِ ما میگذرد و تنها این گَردِ پیری ست ، تاوان این گذران اجباری …
از زندگی آموختم که به هیچ عنوان برای کسی تکرار نشوم …
مرد کسی نیست که گریه نکند !
مرد کسی است که به گریه نندازد …
هیچ جای دنیا امنیت دستهای پدر و مادر رو نداره !
.کاش هیچوقت آرزو نمی کردم که کفش های مادرم اندازه ام شود !
.
کاش زندگی هم دکمه پاور داشت !
همیشه با اونی باش که باعث بشه حس کنی بهترینی …
کاش هیچوقت بزرگ نمیشدم تا برای همیشه در آغوش مادرم جا می گرفتم !
از تمام دلتنگی ها ، از اشک ها و شکایت ها که بگذریم باید اعتراف کنم مادرم که میخندد خوشبختم !
همه ی موجودات زنده بعد از مرگشون فاسد میشن و خیلی از آدما قبل از مرگشون …
صدای خنده ی مادرم ، حتی غم هایم را هم می خنداند !!!
موندنی با لگد نمیره ، رفتنی با خواهش نمیمونه …
آدم یک “بودن” است و انسان یک “شدن” …
عاشقی لباس رزم پوشید و به جنگ روزگار رفت …
بین راه دیوانه ای را دید که از جنگ روزگار باز می گشت !
حق الناس همیشه پول نیست … گاهی دل است ؛ دلی که باید میدادی و ندادی …
به هرکسی محبت کنی او را ساختی و به هرکسی بدی کنی به او باختی ؛ پس بساز و نباز !
کسانیکه قدر دستان نوازشگر را ندانند ، عاقبت پاهای لگدکوب را می بوسند …
شاید قانون دنیا همین باشد ، من صاحب آرزویی باشم که شیرینی تعبیرش از آن دیگریست …
از یه جایی به بعد دیگه بزرگ نمیشی، پیر میشی …
از یه جایی به بعد دیگه خسته نمیشی ، میبُری …
از یه جایی به بعد هم دیگه تکراری نیستی ، زیادی ای …


نظرات شما عزیزان:
سلام داداش میثمممم باشه اسهال نشو .gif)
.gif)
.gif)